مثنوی و شمه ایاز حقیقت محمدی (ص)
خداوند به پیامبر خطاب میکند: (یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا)؛ ایدرگلیم پیچیده، شب را بیدار بمان، مگر کمی از آن را. برای مسئولیت عظیم برخیز که اینک وقت استراحت نیست. گلیم را بر سر خود مکش و روی خود را مپوشان،
نویسنده: محمدرضا افضلی
خواند مزمل نبی را زین سبب *** که برون آ از گلیم ای بوالهرب
سر مکش اندر گلیم و رو مپوش *** که جهان جسمیست سرگردان تو هوش
هین مشو پنهان ز ننگ مدعی *** که تو داری شمع وحی شعشعی
هین قم اللیل که شمعی ای همام *** شمع اندر شب بود اندر قیام
بیفروغت روز روشن هم شب است *** بیپناهت شیر اسیر ارنب است
باش کشتیبان درین بحر صفا *** که تو نوح ثانئی ای مصطفی
ره شناسی می بباید با لباب *** هر رهی را خاصه اندر راه آب
خیز بنگر کاروان ره زده *** هر طرف غولی است کشتیبان شده
خضر وقتی غوث هر کشتی تویی *** همچو روحالله مکن تنها روی
پیش این جمعی چو شمع آسمان *** انقطاع و خلوت آری را بمان
وقت خلوت نیست اندر جمع آی *** ای هدی چون کوه قاف و تو همای
خداوند به پیامبر خطاب میکند: (یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا)؛ ایدرگلیم پیچیده، شب را بیدار بمان، مگر کمی از آن را. برای مسئولیت عظیم برخیز که اینک وقت استراحت نیست. گلیم را بر سر خود مکش و روی خود را مپوشان، زیرا جهان به منزلهی جسمی سرگردان است و هو هوش و جان آن. این سخن مولانا یادآور بیان ژرف ابن عربی است که میگوید: «اگر انسان کامل وجود نمییافت، جهان جسد بدون روح بود». ای پیامبر، به هوش باش و خود را از این که گستاخ نادانی به تو اهانت کند پنهان مکن، زیرا تو دارای شمع فروزان وحی هستی. بدون روشنی تو، حتی روز روشن نیز شب ظلمانی است و بدون پناه تو، حتی شیر بیشه نیز مقهور خرگوش میشود؛ یعنی اگر تو به هدایت خلق نپردازی، نظم جهان برهم میخورد. تو برای جامعهی انسانی به مثابه خورشید فروزانی. اینک وقت خلوتنشینی نیست و در جمع مردم حاضر شو، چرا که هدایت تو مانند کوه قاف است و تو سیمرغی.
بدر بر صدر فلک شد شب روان *** سیر را نگذارد از بانگ سگان
طاعنان هم چون سگان بر بدر تو *** بانگ میدارند سوی صدر تو
این سگان کرند از امر انصتوا *** از سفه و عوع کنان بر بدر تو
هین بمگذار ای شفا رنجور را *** تو ز خشم کر عصای کور را
نه تو گفتی قاید اعمی به راه *** صد ثواب و اجر یابد از اله
هر که او چل گام کوری را کشد *** گشت آمرزیده و یابد رشد
پس بکش تو زین جهان بیقرار *** جوق کوران را قطار اندر قطار
کار هادی این بود تو هادی ای*** ماتم آخر زمان را شادی ای
هین روان کن ای امامالمتقین *** این خیال اندیشگان را تا یقین
هر که در مکر تو دارد دل گرو *** گردنش را من زنم تو شاد رو
بر سر کوریش کوریها نهم *** او شکر پندارد و زهرش دهم
عقلها از نور من افروختند *** مکرها از مکر من آموختند
چیست خود آلاجق آن ترکمان *** پیش پای نره پیلان جهان
طعنهزنندگان بر ماه منیر وجود تو مانند آن سگانی هستند که به کمال و مقام والای تو پارس میکنند. این سگ صفتان از شنیدن حکم «خموش باشید» کر و ناشنوا هستند، در نتیجه از روی نادانی و سفاهت علیه ماه تو عوعو راه میاندازند. مضمون این بیت به آیهی 203 سوره «اعراف» اشاره دارد: «هنگامی که قرآن بخوانند، گوش کنید و خاموش باشید». ایشفابخش، مبادا بیماران را ترک گویی. اگر از دست کران و ناشنوایان خشمگین شدهای، عصای نابینایان را از دستشان مگیر. مگر تو نفرمودی که هر کس، نابینای یرا راهنمایی کند و او را راه ببرد پاداش و اجر فراوانی از حضرت حق دریافت میکند؟ پس تو کاروان در کشاروان، دستهی کوردلان را از این جهان متغیر و ناآرام به سوی جهان ثابت و آرام هدایت کن. کار راهنما این است و راهنما تویی. و تو زدایندهی اندوه و ماتمی هستی که در آخرالزمان از جهل و گمراهی مردم ناشی میشود. ای پیشوای پرهیزکاران، این خیالبافان را به مرتبه یقین برسان. هر کس در فکر آزار تو و حیله کردن با تو باشد، هلاکشانمی کنم، تو شادمان به کار و وظیفهی الهی خود عمل کن. چنان که خداوند متعال در آیهی 51 سوره «نمل» فرمود: (فَانْظُرْ كَیفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ)؛ بنگر چه سان بود فرجام نیرنگ ایشان؟ ما ایشان و قوم ایشان را هلاک کردیم. پروردگار متعال میگوید: در همهی عقلها، عقل محدود دنیایی یا عقل متعالی و حقیقت جو، روشنی از نور حق است و اگر قادر به مکر و حیلهای هم شوند، باز از من آموختهاند: (.... وَاللَّهُ خَیرُ الْمَاكِرِینَ)(1). خلاصهی کلام این است که منکران اگر فرمانروا هم باشند، در برابر مردان حق قدرتی ندارند.
آن چراغ او به پیش صرصرم *** خود چه باشد ای مهین پیغمبرم
خیز در دم تو به صور سهمناک *** تا هزاران مرده بر روید ز خاک
چون تو اسرافیل وقتی راست خیز *** رستخیزی ساز پیش از رستخیز
هر که گوید کو قیامت ایصنم *** خویش بنما که قیامت نک منم
در نگر ایسائل محنتزده *** زین قیامت صد جهان افزون شده
ور نباشد اهل این ذکر و قنوت *** پس جواب الاحمق ای سلطان سکوت
ز آسمان حق سکوت آید جواب *** چون بود جانا دعا نامستجاب
ای دریغا وقت خرمنگاه شد *** لیک روز از بخت ما بیگاه شد
وقت تنگ است و فراخی این کلام *** تنگ میآید برو عمر دوام
نیزهبازی اندرین کوههای تنگ *** نیزه بازان را همی آرد به تنگ
وقت تنگ و خاطر و فهم عوام *** تنگتر صد ره ز وقت است ای غلام
چون جواب احمق آمد خامشی *** این درازی در سخن چون میکشی
از کمال رحمت و موج کرم ***میدهد هر شوره را باران و نم
ای بزرگترین پیامبرم، چراغ مکر مکّاران جهان در برابر تندباد قدرت و مشیت من چه مقاومتی دارد؟ برخیز و اسرافیلوار گرفتاران دنیا را از گور زندگی مادی بیرون آر و به حیات معنوی و بقاء الله برسان. ایکه اسرافیل دوران خود هستی، برخیز و پیش از رستاخیز رستاخیزی بر پا کن. ای محبوب خدا، اگر کسی پرسید این قیامت کو و کجاست، تو خود را نشان بده و بگو: قیامت اینک منم. من خود قیامتم؛ ببین که با بعثت من چه قیامت کبرایی بر پا شده است. و اگر سؤال کننده قادر به درک این جوابها نباشد، جوابش را نده. تفسیر (یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ) تمام شد.
مولانا به یک توصیه معنوی میپردازد که اگر پروردگار ما را بندگان شایستهای نداند و جواب ما از درگاه او سکوت باشد، چه کنیم؟ «وقت خرمنگاه» به معنای هنگام نتیجهگیری از سخن است. «کوی تنگ» اشاره به کوتاهی عمرهای ماست که در آن سخن حقیقت را نمیتوان به پایان برد. ای جوان، وقت تنگ است، اما درک و فهم عوامالناس، صدا مرتبه تنگتر از وقت است. گر چه جواب ابلهان خاموشی است، ولی کمال رحمت الهی و دریای کرم خداوندی چنین اقتضا میکند که به هر شورهزاری نیز باران ببارد و آن را آبیاری کند.
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
سر مکش اندر گلیم و رو مپوش *** که جهان جسمیست سرگردان تو هوش
هین مشو پنهان ز ننگ مدعی *** که تو داری شمع وحی شعشعی
هین قم اللیل که شمعی ای همام *** شمع اندر شب بود اندر قیام
بیفروغت روز روشن هم شب است *** بیپناهت شیر اسیر ارنب است
باش کشتیبان درین بحر صفا *** که تو نوح ثانئی ای مصطفی
ره شناسی می بباید با لباب *** هر رهی را خاصه اندر راه آب
خیز بنگر کاروان ره زده *** هر طرف غولی است کشتیبان شده
خضر وقتی غوث هر کشتی تویی *** همچو روحالله مکن تنها روی
پیش این جمعی چو شمع آسمان *** انقطاع و خلوت آری را بمان
وقت خلوت نیست اندر جمع آی *** ای هدی چون کوه قاف و تو همای
خداوند به پیامبر خطاب میکند: (یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا)؛ ایدرگلیم پیچیده، شب را بیدار بمان، مگر کمی از آن را. برای مسئولیت عظیم برخیز که اینک وقت استراحت نیست. گلیم را بر سر خود مکش و روی خود را مپوشان، زیرا جهان به منزلهی جسمی سرگردان است و هو هوش و جان آن. این سخن مولانا یادآور بیان ژرف ابن عربی است که میگوید: «اگر انسان کامل وجود نمییافت، جهان جسد بدون روح بود». ای پیامبر، به هوش باش و خود را از این که گستاخ نادانی به تو اهانت کند پنهان مکن، زیرا تو دارای شمع فروزان وحی هستی. بدون روشنی تو، حتی روز روشن نیز شب ظلمانی است و بدون پناه تو، حتی شیر بیشه نیز مقهور خرگوش میشود؛ یعنی اگر تو به هدایت خلق نپردازی، نظم جهان برهم میخورد. تو برای جامعهی انسانی به مثابه خورشید فروزانی. اینک وقت خلوتنشینی نیست و در جمع مردم حاضر شو، چرا که هدایت تو مانند کوه قاف است و تو سیمرغی.
بدر بر صدر فلک شد شب روان *** سیر را نگذارد از بانگ سگان
طاعنان هم چون سگان بر بدر تو *** بانگ میدارند سوی صدر تو
این سگان کرند از امر انصتوا *** از سفه و عوع کنان بر بدر تو
هین بمگذار ای شفا رنجور را *** تو ز خشم کر عصای کور را
نه تو گفتی قاید اعمی به راه *** صد ثواب و اجر یابد از اله
هر که او چل گام کوری را کشد *** گشت آمرزیده و یابد رشد
پس بکش تو زین جهان بیقرار *** جوق کوران را قطار اندر قطار
کار هادی این بود تو هادی ای*** ماتم آخر زمان را شادی ای
هین روان کن ای امامالمتقین *** این خیال اندیشگان را تا یقین
هر که در مکر تو دارد دل گرو *** گردنش را من زنم تو شاد رو
بر سر کوریش کوریها نهم *** او شکر پندارد و زهرش دهم
عقلها از نور من افروختند *** مکرها از مکر من آموختند
چیست خود آلاجق آن ترکمان *** پیش پای نره پیلان جهان
طعنهزنندگان بر ماه منیر وجود تو مانند آن سگانی هستند که به کمال و مقام والای تو پارس میکنند. این سگ صفتان از شنیدن حکم «خموش باشید» کر و ناشنوا هستند، در نتیجه از روی نادانی و سفاهت علیه ماه تو عوعو راه میاندازند. مضمون این بیت به آیهی 203 سوره «اعراف» اشاره دارد: «هنگامی که قرآن بخوانند، گوش کنید و خاموش باشید». ایشفابخش، مبادا بیماران را ترک گویی. اگر از دست کران و ناشنوایان خشمگین شدهای، عصای نابینایان را از دستشان مگیر. مگر تو نفرمودی که هر کس، نابینای یرا راهنمایی کند و او را راه ببرد پاداش و اجر فراوانی از حضرت حق دریافت میکند؟ پس تو کاروان در کشاروان، دستهی کوردلان را از این جهان متغیر و ناآرام به سوی جهان ثابت و آرام هدایت کن. کار راهنما این است و راهنما تویی. و تو زدایندهی اندوه و ماتمی هستی که در آخرالزمان از جهل و گمراهی مردم ناشی میشود. ای پیشوای پرهیزکاران، این خیالبافان را به مرتبه یقین برسان. هر کس در فکر آزار تو و حیله کردن با تو باشد، هلاکشانمی کنم، تو شادمان به کار و وظیفهی الهی خود عمل کن. چنان که خداوند متعال در آیهی 51 سوره «نمل» فرمود: (فَانْظُرْ كَیفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ)؛ بنگر چه سان بود فرجام نیرنگ ایشان؟ ما ایشان و قوم ایشان را هلاک کردیم. پروردگار متعال میگوید: در همهی عقلها، عقل محدود دنیایی یا عقل متعالی و حقیقت جو، روشنی از نور حق است و اگر قادر به مکر و حیلهای هم شوند، باز از من آموختهاند: (.... وَاللَّهُ خَیرُ الْمَاكِرِینَ)(1). خلاصهی کلام این است که منکران اگر فرمانروا هم باشند، در برابر مردان حق قدرتی ندارند.
آن چراغ او به پیش صرصرم *** خود چه باشد ای مهین پیغمبرم
خیز در دم تو به صور سهمناک *** تا هزاران مرده بر روید ز خاک
چون تو اسرافیل وقتی راست خیز *** رستخیزی ساز پیش از رستخیز
هر که گوید کو قیامت ایصنم *** خویش بنما که قیامت نک منم
در نگر ایسائل محنتزده *** زین قیامت صد جهان افزون شده
ور نباشد اهل این ذکر و قنوت *** پس جواب الاحمق ای سلطان سکوت
ز آسمان حق سکوت آید جواب *** چون بود جانا دعا نامستجاب
ای دریغا وقت خرمنگاه شد *** لیک روز از بخت ما بیگاه شد
وقت تنگ است و فراخی این کلام *** تنگ میآید برو عمر دوام
نیزهبازی اندرین کوههای تنگ *** نیزه بازان را همی آرد به تنگ
وقت تنگ و خاطر و فهم عوام *** تنگتر صد ره ز وقت است ای غلام
چون جواب احمق آمد خامشی *** این درازی در سخن چون میکشی
از کمال رحمت و موج کرم ***میدهد هر شوره را باران و نم
ای بزرگترین پیامبرم، چراغ مکر مکّاران جهان در برابر تندباد قدرت و مشیت من چه مقاومتی دارد؟ برخیز و اسرافیلوار گرفتاران دنیا را از گور زندگی مادی بیرون آر و به حیات معنوی و بقاء الله برسان. ایکه اسرافیل دوران خود هستی، برخیز و پیش از رستاخیز رستاخیزی بر پا کن. ای محبوب خدا، اگر کسی پرسید این قیامت کو و کجاست، تو خود را نشان بده و بگو: قیامت اینک منم. من خود قیامتم؛ ببین که با بعثت من چه قیامت کبرایی بر پا شده است. و اگر سؤال کننده قادر به درک این جوابها نباشد، جوابش را نده. تفسیر (یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ) تمام شد.
مولانا به یک توصیه معنوی میپردازد که اگر پروردگار ما را بندگان شایستهای نداند و جواب ما از درگاه او سکوت باشد، چه کنیم؟ «وقت خرمنگاه» به معنای هنگام نتیجهگیری از سخن است. «کوی تنگ» اشاره به کوتاهی عمرهای ماست که در آن سخن حقیقت را نمیتوان به پایان برد. ای جوان، وقت تنگ است، اما درک و فهم عوامالناس، صدا مرتبه تنگتر از وقت است. گر چه جواب ابلهان خاموشی است، ولی کمال رحمت الهی و دریای کرم خداوندی چنین اقتضا میکند که به هر شورهزاری نیز باران ببارد و آن را آبیاری کند.
پینوشتها
1- آل عمران، آیهی 54.
منبع مقاله :افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}